ماجرای جالب تولد آقای قرائتی
حجت الاسلام والمسلمین اقای محسن قرائتی نقل می کند :
پدرمن دوبار ازدواج کرد ولی فرزندی از هیچ یک از همسرانش پیدا نکرد تا اینکه او به چهل وپنج سالگی رسید یک روز همسایه او یگ گونی نزد او آورد که داخلش چند عدد بچه گربه بوده؛ و به پدرم گفت ما بچه زیاد داریم وبچه گربه هم زیاد داریم لذا بچه گربه ها را برای شما اورده ام پدرم دلشکسته ودر گوشه اطاقی نشست وگریه کرد وبا صدای بلند گفت:
خدایا من را از اولاد محروم کردی که همسایه من به من تمسخر کند
از قضا همان سال به حج میرود واز همراهان می خواهد که بعد از دعای او امین بگویندو پدرم از خداطلب فرزندانی صالح می کند که اولین انها واعظ ومبلغ احکام دین باشد وهمشهریان او امین می گویند وقتی که از حج بر می گردد خداوند در حدود پنجاه سالگی به او فرزند می دهد که اولین انها بنده هستم وما یازده تا فرزند هستیم