• خانه 
  • تماس  
  • ورود 

شهید حمید محمودی

22 مهر 1393 توسط فاطمه

 

شهید حمید محمودی یه نوجوان 16 ساله بود از محله های پایین شهر تهران چون بابا نداشت خیلی بد تربیت شده بود! خودش می گفت: گناهی نشد که من انجام ندم!! تا اینکه یه نوار روضه حضرت زهرا سلام الله علیها زیر و روش کرد بلند شد اومد جبهه یه روز به فرمانده مون گفت: من از بچگی حرم امام رضا علیه السلام نرفتم میترسم شهید بشم و حرم آقا رو نبینم یک 48ساعته به من مرخصی بدین برم حرم امام رضا علیه السلام زیارت کنم و برگردم … … اجازه گرفت و رفت مشهد دو ساعت توی حرم زیارت کرد و برگشت جبهه توی وصیت نامه اش نوشته بود: در راه برگشت از حرم امام رضا علیه السلام، توی ماشین خواب حضرت رو دیدم آقا بهم فرمود: حمید! اگر همینطور ادامه بدهی خودم میام میبرمت.. …یه قبری برای خودش اطراف پادگان کنده بود نیمه شبا تا سحر میخوابید داخل قبر گریه میکرد و میگفت: یا امام رضا علیه السلام منتظر وعده ام آقاجان چشم به راهم نذار… توی وصیتنامه ساعت شهادت، روز شهادت و مکان شهادتش رو هم نوشته بود! شهید که شد، دیدیم حرفاش درست بوده دقیقا توی روز، ساعت و مکانی شهیـد شد که تو وصیت نامه اش نوشته بود… راوی : حاج مهدی سلحشور، همرزم شهید

 3 نظر

ﯾﮏ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭﻡ: ﻫﺮﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﺷﺪﯾﺪ ....

14 مهر 1393 توسط فاطمه

 

 

ﻭﻗﺘﯽ تو جبهه ﻫﺪﺍﯾﺎﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺩﺭ یک ﻧﺎﯾﻠﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺎﺯﮐﺮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟی ﮐﻤﭙﻮﺗﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﯾﮏ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺳﺖ، ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ:

ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺳﻼﻡ،
ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺩﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻢ. ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎﯼ ﺣﻖ ﻋﻠﯿﻪ ﺑﺎﻃﻞ، ﻧﻔﺮﯼ ﯾﮏ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﻔﺮﺳﺘﯿﻢ.

ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻘﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺑﺨﺮﻡ. ﻗﯿﻤﺖ ﻫمه ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺎ ﺭﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ، ﺍﻣﺎ ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ، ﺣﺘﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﮔﻼﺑﯽ ﮐﻪ ﻗﯿﻤﺘﺶ 25 ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﺨﺮﻡ.

ﺁﺧﺮ ﭘﻮﻝ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺳﯿﺮﮐﺮﺩﻥ ﺷﮑﻢ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ. ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮐﻨﺎﺭﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﺍﻥ ﺭﺍ ﺷﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺗﻤﯿﺰﺗﻤﯿﺰﺷﺪ.

ﺣﺎﻻﯾﮏ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭﻡ:
ﻫﺮﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﺷﺪﯾﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺁﺏ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ ﺗﺎﻣﻦ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺸﻮﻡ ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎ ﮐﻤﮑﯽ ﮐﻨﻢ.
—
ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺗﻮ ﺳﻨﮕﺮﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﺏ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ، ﻧﻮﺑﺖ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻨﺪ، ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮏ ﺑﻮﺩ…

 1 نظر

خاطره از بچه های تفحص

06 مهر 1393 توسط فاطمه

 

به نقل از “ندای یک بسیجی”: ﯾﮑﯽ از بچه ﻫﺎﯼ ﺗﻔﺤﺺ ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ میﮔﻔﺖ: ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺩﺭﺧﻮﻧﻪ ﯼ خانواده ﺷﻬﯿﺪ، ﺧﺒﺮ ﺑﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﯿﺎیید ﺍﺳﺘﺨﻮﻧـﻬﺎﯼ ﺷﻬﯿﺪﺗﻮﻥ رو ﺗﺤﻮﯾﻞ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ. ﻣﯽﮔﻔﺖ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺩﺭ ﺯﺩﯾﻢ. ﺩﺧﺘﺮ خانمی ﺍﻭﻣﺪ ﺩﺭ ﺭﻭ ﺑﺎﺯﮐﺮﺩ. ﮔﻔﺘﻢ ﺷﻤﺎ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺷخص ﭼﻪ ﻧﺴﺒﺘﯽ ﺩﺍﺭﯼ؟ ﮔﻔﺖ: ﺑﺎﺑﺎﻣﻪ. مگه ﭼﯽ ﺷﺪﻩ؟ ﮔﻔﺘﻢ: ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺷﻮ ﭘﯿﺪﺍﮐﺮﺩﻥ، میﺧﻮﺍﻥ ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ ﻇﻬﺮ ﺑﯿﺎﺭﻥ. ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﮔﺮﯾﻪ افتاد، ﮔﻔﺖ ﯾﻪ ﺧﻮﺍﻫشی ﺩﺍﺭﻡ، ﺭﺩ ﻧﮑﻨﯿﺪ. ﮔﻔﺖ: ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺳﺎﻝ ﺍﻭﻣﺪﻩ، ﻇﻬﺮ پنج شنبه ﻧﯿﺎﺭﯾﺪﺵ. ﺷﺐ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺭﻭ ﺑﯿﺎﺭﯾﺪ. ﺷﺐ ﺷﺪ، ﻫﻤﻮﻥ ﺭﻭﺯ ﻣﺪﻧﻈﺮ، ﺗﺎﺑﻮﺕ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺍﺳﺘﺨﻮﻥﻫﺎ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﺑﺒﺮﯾﻢ ﺑﻪ ﻫﻤﻮﻥ ﺁﺩﺭﺱ. ﺗﺎ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﮐﻮﭼﻪ ﺭﻭ ﭼﺮﺍﻍ ﺯﺩﻥ ، ﺭﯾﺴﻪﮐﺸﯿﺪﻥ، ﺷﻠﻮﻏﻪ، ﻣﯿﺎﻥ ﻣﯽ ﺭﻥ !!!
ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺟﻠﻮ ﮔﻔﺘﯿﻢ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﭼﻪ ﺧﺒﺮﻩ؟ ﮔﻔﺘﻦ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﺩﺧﺘﺮ ﺍﯾــﻦ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﺳﺖ!!! ﻣیگه ﺗﺎ ﺍﻭﻣﺪﯾﻢ ﺑﺮﮔﺮﺩﯾﻢ، ﺩﯾﺪﯾﻢ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺑﺎ ﭼﺎﺩﺭ ﺩﻭﯾﺪ ﺗـﻮﮐﻮﭼﻪ، ﮔﻔﺖ: ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ ﻧﺒﺮﯾـﺪ، ﻣﻦ ﺁﺭﺯﻭ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺳﺮ ﺳﻔﺮﻩ ﻋﻘﺪ من باشه. ﻣﻦ ﻣﻬﻤﻮﻧﯽ ﮔﺮﻓﺘﻢ، ﺑﺎﺑﺎﻡُ ﺑﯿﺎﺭﯾﺪ! ﺑﺎﺑﺎﺷﻮ ﺑﺮﺩﯾﻢ، ﭼﻬﺎﺭتا اﺳﺘﺨﻮﻥ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﮐﻨﺎﺭﺳﻔﺮﻩ ﯼ ﻋﻘﺪ. استخوان دست باباشو برداشت کشید روی سرش گفت:
بابا جون، ببین دخترت عروس شده. با اجازه پدرم، بله…..

 نظر دهید »

اینا بیت الماله

06 مهر 1393 توسط فاطمه

 نظر دهید »

مرام حكومتي، نه فقط روش شخصي

03 شهریور 1393 توسط فاطمه

 

 

براي رجايي ساده‌زيستي فقط يك روش شخصي نبود بلكه در حكومت هم آن را اعمال مي‌كرد.

اولين نصيحت ايشان به من پس از اين كه مدير كل آموزش و پرورش تهران شدم اين بود كه برو سعي كن اين اتاق را كوچكتر و كمتر كني نه اين كه زيادش كني.

دكتر مجتبي رحماندوست، مشاور رئيس جمهوري

 نظر دهید »

شهید و کمپوت

01 شهریور 1393 توسط فاطمه

 

داشتم تو جبهه مصاحبه میگرفتم. کنارم ایستاده بود که یهو یه خمپاره اومد و بووممممممممم!!

نگاه کردم دیدم ترکش بهش خورده و افتاده زمین. دوربین رو برداشتم رفتم سراغش. بهش گفتم تو این لحظات آخر زندگی اگه حرفی،صحبتی داری بگو؟؟ در حالیکه داشت شهادتین رو زیر لب زمزمه میکرد؛ گفت: من از امت شهید پرور ایران یه خواهش دارم. اونم اینه که ؛ وقتی کمپوت می فرستیدجبهه خواهشا” اون کاغذه روش رونکنید!!!

بهش گفتم : مردحسابی این چه جمله ایه!!قراره ازتلویزیون پخش بشه!یه جمله بهتر بگو؟؟

با همون لهجه اصفهونیش گفت: اخوی ؛ آخه تو نمیدونی تاحالا ۳بار به من رب گوجه افتاده!!!

شادی روحشون صلوات….

 3 نظر

من زودتر از جنگ تمام می شوم

01 شهریور 1393 توسط فاطمه

 

 

وقتي به خانه مي آمد ، من ديگر حق نداشتم كار كنم .
بچه را عوض مي كرد ، شير برايش درست مي كرد . سفره را مي انداخت و جمع مي كرد ، پابه پاي من مي نشست ، لباس ها را مي شست ، پهن مي كرد ، خشك مي كرد و جمع مي كرد .
آن قدر محبت به پاي زندگي مي ريخت كه هميشه به او مي گفتم : درسته كه كم مي آيي خانه ؛ ولي من تا محبت هاي تو را جمع كنم ، براي يك ماه ديگر وقت دارم .
نگاهم مي كرد و مي گفت : تو بيش تر از اين ها به گردن من حق داري .
يك بار هم گفت : من زودتر از جنگ تمام مي شوم وگرنه ، بعد از جنگ به تو نشان مي دادم تمام اين روزها را چه طور جبران مي كردم.

به روایت همسر شهید حاج ابراهیم همت

 نظر دهید »

«ما به شما بی حجاب ها، چیزی نمی فروشیم»

29 مرداد 1393 توسط فاطمه


 

دخترک دو سه باری آمده بود مغازه
ولی محمود حرفش یک کلام بود .
حتی وقتی از پدرِ دختر کتک خورد، باز هم از حرفش کوتاه نیامد:

«ما به شما بی حجاب ها، چیزی نمی فروشیم»

شهید محمود کاوه

 1 نظر

دفاع ازعقیده

27 مرداد 1393 توسط فاطمه

 

 

 

سرکلاس جامعه شناسی پروفسور دو ساعت تمام از حجاب بد گفت.وکلی صغری وکبری چیدتا برای بچه ها جابندازه حجاب چیز به درد نخوریه ! اون زمانم کسی جرئت نداشت به استاد اعتراض کنه. ولی آخرای کلاس احمد بلند شدو گفت:«ببخشید استاد ! شما دو ساعت از حجاب بد گفتید ،حالا اجازه می دید من ده دقیقه از حجاب دفاع کنم؟ »در خواستش به قدری مودبانه ومنطقی بود که استاد مجبور شد اجازه بده .احمدم طوری قشنگ وحساب شده راجع به فواید حجاب صحبت کرد که آخرش،بچه ها تشویقش کردن وبراش کف زدن .استادهم فهمید که تا ثیر حرفای احمد بیشتر بوده.
شهید دکتر سید احمد رحیمی

 نظر دهید »

استخاره

27 مرداد 1393 توسط فاطمه





استخاره کرد . بد آمد . گفت« امشب عملیات نمی کنیم.» بچه ها آماده بودند . چند وقت بود که آماده بودند . حالا او میگفت« نه» وقتی هم که می گفت « نه » کسی روی حرفش حرف نمی زد. فردا شب دوباره استخارهکرد.بد آمد. شب سوم، عراقی ها دیدند خبری نیست، گرفتند خوابیدند. خیلی هاشان را با زیر پیراهن اسیر کردیم.
شهید مصطفی ردانی پور

 نظر دهید »
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

گوهر مدینه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • مهدویت
  • امامت
  • فلسطین
  • اجتماعی
  • علما
  • سیاسی
  • حجاب وعفاف
  • شهدا مردان بی ادعا
  • حدیث
  • فرزند پروری
  • اسرائیل نخاله بشریت
  • داستان کوتاه
  • خنده بازار
  • جملات گهربار
  • قرانی
  • مناسبتی
  • ولایت
  • بانوی کرامت
  • پیشوای رئوف
  • اشعار
  • محرم
  • نماز

آخرین نظرات

  • نرجس خاتون(س) شاهین شهر  
    • مدرسه علمیه نرجس خاتون شاهین شهر
    در وای از دست این وزیر ارشاد
  • *مهدی یار*  
    • *مهدی یار*
    در اربعین حسینی
  • مریم  
    • عطریاس
    در چرا؟ بصیرت داشته باشید
  • مریم  
    • عطریاس
    در شهید حمید محمودی
  • مریم  
    • عطریاس
    در چرا؟ بصیرت داشته باشید
  • مریم  
    • عطریاس
    در چرا؟ بصیرت داشته باشید
  • ابی ارام  
    • ابی ارام
    در شهید حمید محمودی
  • میرزایی  
    • الزهراء جویبار
    در شهید حمید محمودی
  • ربیع الانام  
    • « ربیع الانام »
    در دلیل جالب تاکید بر نماز صبح
  • مریم  
    • عطریاس
    در ﯾﮏ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭﻡ: ﻫﺮﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﺷﺪﯾﺪ ....
  • رحیمی  
    • محدثه بروجرد
    در بنده ی تسلیم
  • رحیمی  
    • محدثه بروجرد
    در بنده ی تسلیم
  • صداقت...!  
    • گهر عمر
    • محله با صفا
    • قلب های صبور!
    • و خدایی که در این نزدیکی است
    • این قوم نینوای تو را مشق می کنند
    • شعر بلاگ
    • ال لايب
    در اذان گویی خادمان حرم مطهر رضوی در گوش نوزادان قمی
  • alamto65 در چرا شاهچراغ؟
  • عمادی  
    • تفاحه الفردوس
    در چرا شاهچراغ؟
  • محب الشهدا  
    • ترنم معرفت
    در چرا معصومه؟
  • پیشنمازی  
    • حضرت نرجس«س» ساری
    در زیارت حضرت معصومه معادل زیارت حضرت فاطمه زهراست
  • پیشنمازی  
    • حضرت نرجس«س» ساری
    در سفارش آیت اللّه فاضل لنکرانی به زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها
  • صداقت...!  
    • گهر عمر
    • محله با صفا
    • قلب های صبور!
    • و خدایی که در این نزدیکی است
    • این قوم نینوای تو را مشق می کنند
    • شعر بلاگ
    • ال لايب
    در حدیث علوی
  • معاونت فرهنگی تربیتی در جالب است؛ از پاداش دلداری به غمدیده گان بدانید

آمار

  • امروز: 6
  • دیروز: 10
  • 7 روز قبل: 370
  • 1 ماه قبل: 441
  • کل بازدیدها: 22562
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس